سلام پرتوکار 2 ساله شد

سلام به دوستان خوبم

چه زود میگذره! انگار دیروز بود اومدم نوشتم سلام پرتوکار 1 ساله شد!

اگه بخوام به فعالیت این یه سال اخیر نمره بدم صفر می دم! چون مثل گذشته آپ نبودم و نتوستم با دوستان وبی در تعامل باشم!

یه دلیلش درگیری و مشغله های دیگه ای هستن که داشتم و دارم!

قبلنا هر بار می اومدم وب می تونستم وبلاگ همه رو رصد کنم!  نظر بذارم! اما الان چی نمی تونم یه مطلب درست و درمون بذارم فقط فرصت می کنم ایمیلامو چک کنم! و یه پست بعد از یه مدت زیاد بذارم!

خواستم وبلاگمو تعطیل کنم نتونستم دل بکنم

خونه کشی کردم که بهترش کنم باز نشد!

خلاصه خوب یا بد همچنان ادامه می دم! کاش وقتش بود می تونستم بیام برای تک تکتون نظر بذارم!

نمی دونم ولی امسال بر خلاف پارسال از تولد وبلاگم شاد نیستم!


تصاویر زیباسازی نایت اسکین

سلام پرتوکار یکساله شد!

امروز ۹ مرداد ۱۳۸۹ وبلاگم دقیقاً یک ساله شده!

وبلاگی که برای دل خودم و تمام دوستان رادیولوژی ساختم!

سخت بود اما لذت بخش! اوایل نمی دونستم چه طوری میشه وبلاگ ساخت! فقط با استفاده از نت و مقاله های آموزشی ساخت وبلاگ، یاد گرفتم وبلاگ بسازم! اینکه چرا وبلاگ ساختم هم دلایل زیادی داره که مهمترین دلیلش آشنایی با وبلاگ آقای شیروانی بود! می تونم به جرات بگم واقعا جامع هستش! تنها یه کمبود دیدم اونم نبود مقالات ترجمه شده! البته سایت گروه کارشناسی تبریز توی این زمینه تا حدودی فعال بود! اما واسه رادیولوژی اصلا کافی نبود! خلاصه با اینکه خیلی تجربه ترجمه نداشتم شروع کردم به ترجمه! که آقای پهلوان! سعی می کرد ایرادات ترجمه ای و نگارشیم رو گوش زد کنه! یک ماهی گذشته بود و تلاشم برای یاد گرفتن نحوه قرار دادن عکس توی وبلاگ بی نتیجه بود! که با وبلاگ زیبایی آشنا شدم که عکسای خوشگلی داشت! از صاحبش کمک خواستم! یادتونه سید!؟ شما یادم دادی توی وبم چه طوری عکس بذارم! الان که اون ترجمه ها رو می بینم متوجه میشم چقدر نیاز به ویرایش داره! توی این مدت سعی کردم به وبلاگ مطالب متنوع تری اضافه کنم! روزی یه پست جدید! و درست و درمون بذارم! و خلاصه تموم هم و غم من شده بود وبلاگ! وسطای راه وبلاگ نویسی خسته شدم! یه خورده دلزده! اخه بعضیا فقط بلدن مسخره کنن و ... خلاصه تصمیم گرفتم تعطیلش کنم! اما فقط دوستای خوب نت و دلگرمیشون باعث شد بمونم و برای بهتر شدن وب تلاش کنم! واسه بروبچه های کنکور کاردانی به کارشناسی مطلب بنویسم! سوال طرح کنم! و تنها کسی که مرتب پیگیر سوالات هفتگی بود آقای پورفرشید بودن! توجه کردین تا حالا اسمایی که اوردم همه آقا بودن! خب منم به خاطر همین وقتی اولین وبلاگی رو دیدم که یه خانم اداره می کنه کلی ذوق مرگ شدم! وبلاگ پرتوی مهر! که خیلی زود تموم شد! خلاصه خانمای فعال وب توی زمینه رشته مون خیلی کم هستن! و این اصلا خوب نیست! خلاصه مرتب موضوع جدید اضافه کردم ! خاطرات دوران کاردانیم! عکسای جالب! ... تا اینکه دیدم  به به! هر یکی دو ماه یه بار یه وب جدید واسه رادیولوژی تاسیس میشه! دانشجویان ۸۷! ۸۸! از همه جای ایران! و هر بار که یکی از این وبلاگ ها رو می بینم کلی ذوق زده میشم ! وبلاگ دانشجویان مازندران که به سایت ارتقا پیدا کرد! واقعا جای بسی خوشحالیه! خلاصه هر روز آپ می کردم! و به همه خبر می دادم! انصافا همه می اومدن و با نظراتشون دلگرمم می کردن! تا اینکه  ترم بهمن و کلاسای کارشناسیم شروع شد! و عازم تبریز شدم! اونجا خیلی سعی کردم وبلاگ تعطیل نشه! به خاطر سرعت لاک پشتی اینترنت خوابگاه مجبور بودم یا از دانشکده یا یه کافی نت استفاده کنم ! وقت کم! خستگی کلاسا! همه مانعی بود واسه سر زدن به وبلاگای مورد علاقه ام و آپ شدن سلام پرتوکار که با رسیدن تعطیلات دوباره تونستم یه سرو سامونی به وب بدم! خلاصه یک سال گذشت! و من از تک تک شما دوستان خیلی چیزا یاد گرفتم! و از همتون ممنونم! یه وقت به کسی برنخوره که اسمش رو نیاوردم! به خاطر همین لیست اسامی نمی نویسم! تمام پیوندهای وبلاگ دوستان خوب و با معرفت سلام پرتوکارن! گرچه بعضیاشون با معرفت ترن مثل آقای جواد علیرضا حاجی آقا پور! خانم الهام رضاپور! ۱۳۳! آقای کرباسچی! آقای شهمایی! آقای شریفی! آقا سعید ترنم! و ...

امیدوارم بتونیم واسه رشته مون کاری کنیم!

سلام من اومدم

ادامه نوشته

پاسخ سوال هفته سوم آذر

قبل از اینکه پاسخ سوال رو بدم

یه گلایه از همه دوستانی دارم که می تونن سوال رو جواب بدن اما دریغ می کنن

واقعا چرا!؟

لازم نیست که جواب سوال رو از خودتون بدین

همین که برین دنبالش و وقتی پیدا کردین بیاین جواب رو بدین خودش مفیده!

این باعث میشه که این نکاتی که مطرح میشه به خوبی توی ذهنتون بمونه!

اگه واقعا دوست ندارید سوالی مطرح بشه و حال و حوصله ندارید خب بگین تا این بخش رو تعطیل کنم!

اگرم نه خب جواب بدین!

فعلا این جواب سوالی که در زمینه فیزیک مطرح شده بود

 گزینه ب درسته!

دلیلشم خودتون پیدا کنید!

شما بگین!

سلام

حسه مبهمی دارم و این ترانه شده وصف حالم

 یه دل میگه نشم عاشق کس/ یه دل می گه میمیرم بی نفس!

یه دل میگه برم و یه دلم میگه خو کن به قفس !

خستم به خدا / نمی خوام و می خوام بشم از تو جدا !

نه بابا لطفا فکرای بیخود نکنین!

منظورم وبلاگه

از یه طرف می بینم این وبلاگ هیچ ارزشی برای هیچکس نداشته باشه حداقل تنهاییا و بیکارییامو پر میکنه کاری میکنه که مجبور بشم بیشتر یاد بگیرم و بیشتر فکر کنم و بیشتر کتاب بخونم تا حرفی برای گفتن داشته باشم از طرفه دیگه احساس وابستگی شدیدی پیدا کردم طوریکه اگه یه روز بهش سر نزنم و پست درست و درمون نذارم کسل میشم !

از طرف دیگه میترسم از روزی که لذت درس خوندن جاشو به وبلاگ نویسی بده و به جای اینکه خودمو از نظر علمی تقویت کنم باعثه پسرفتم بشه!  از یه طرفم می بینم نوشتنم به عنوان یه پرتوکار باعث شده دوستانه دیگه هم علاقه مند بشن و روز به روز به تعداد وبلاگهای رشته رادیولوژی افزوده بشه که واقعا از این جهت خیلی خدا رو شکر می کنم ! گاهی با خودم میگم بی خیاله هرچی نوشتم بشم و دکمه حذف وبلاگ رو فشار بدم و برم دنبال کتابام اما یه حسه مبهمی بهم میگه چرا باید اینهمه زحمتت رو نابود کنی! شما بگید چیکار کنم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

اما پاسخ بعضی انتقادها!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

یه دوستی که به قوله خودش منتقده گفته بود که من انتقاد پذیر نیستم! گفته بود که، من منتظرم همش ازم تعریف کنن ! در صورتیکه من از همون موقع که وبلاگ نوشتن رو شروع کردم از همه عاجزانه خواستم ایراد و اشکال کارم رو بهم بگن و بدونن که حقیقتا منتظر تعریف و تمجید نیستم! و تا حالا هم هر انتقاد واردی رو ترتیب اثر دادم!

من با این دوست پرتوکار برخورد بدی نکردم! شما بگید آیا من حق دفاع از ایده ها و افکار خودم رو ندارم!شما بگید آیا این عدم انتقاد پذیریه! اگرم بعضی کامنتهاش رو حذف کردم به خاطر این بود که جو کل کل و  یکی من بگم یکی اون بگه که در شان خواننده های وبلاگ نیست ایجاد نشه! یه خواهش عاجزانه هم دارم اونم اینه که دوستانی که به قول خودشون انتقاد میکنن حداقل یه آدرس پست الکترونیک بذارن تا بی جواب نمونن!

من به قدری به طرفم احترام می زارم که به همون نسبت احترام بزاره ! و باید بگم اصلا برام آدمای بد دهن قابل تحمل نیستن!

یه دوستی گفته بود  وبلاگم بحث فوتبال و آشپزی و ... رو کم داره و خلاصه اونطور که نوشته بود می خواست بگه وبلاگم آش شله قلمکاره! در مورد وجود بخشهایی مثل شعر و سخن بزرگان که تقریبا غیر تخصصیه باید بگم به خاطر دوستان غیر همکاره و همچنین دوستان همکاره با ذوقه فکر میکنم باید وبلاگ جذاب باشه و گاهی هم برای رفع خستگی از مسائل علمی چنین بخشهایی لازمه

در مورد بعضی پستها هم که تقدیم می کنم به امام عصر یا موضوعه مذهبی رو عنوان میکنم به در میگم که دیوار بشنوه منظورم واسه دله خودمه بالاخره این یه وبلاگه شخصیه!

باید بگم از همه دوستانی که لطف میکنن و از مطالب و گاهی هم من تعریف میکنن ممنونم امممما من بیشتر دوست دارم نظرشون رو در مورد مطلب بدونم نه خودم!

بازم از دوستان خوب و نکته سنجم می خوام که اگه پیشنهادی یا انتقادی دارن مطرح کنن! امیدوارم بتونم عملیش کنم!

 

از کجا باید شروع کرد قصه عشق دوباره؟

اگه تو هم مثل من رادیولوژی میخونی

اگه تو هم مثل من از اینکه دیگران رشتتو نمیشناسن ناراحتی

اگه میخوای به عنوان یه پرتوکار برای هم رشته ایهات خاطره بگی

اگه میخوای با نظرات هم رشته ایهات آشنا بشی

اگه میخوای واسه ادامه تحصیلت انگیزه داشته باشی

اگه میخوای داد بزنی که هستی

اگه ایده جالبی داری

اگه تو هم مثل من شعر میگی و فقط خودت میدونی ودوست داری دیگران بخونن

ونقدش کنن

اگه مطلب علمی موردنظرتو پیدا نکردی

اگه میخوای پشت کنکور کاردانی نمونی

کافیه نظراتتو توی بخش نظر بدهید ثبت کنی نه ایمیل میخواد نه وب فقط یه اسم مستعار یا اگه  راحتی مثل من اسم واقعیت . من فقط منتظر تعریف وتمجید نیستم من منتظر پیشنهادات کاربردی هستم .

 

خاطره بگم یا نگم؟

گاهی خاطرات آدم ها انقدر تلخه که حتی حاضر نیستن به یادشون بیارن ، و گاهی انقدر شیرینه که همه جا تعریفش میکنن . خیلی ها مثل من عاشق شنیدن خاطرات دیگران هستند در حالیکه به نظر خودشون خاطره شیرینی ندارن که برای دیگران تعریف کنن . البته فکر میکنم امثال من دچار خود سانسوری هستن و این موضوع خوبی نیست، کسانیکه اعتماد به نفس بالایی دارن همیشه خاطره ای برای گفتن دارن که اگه من خودم قرار باشه اون خاطره رو بگم کلی با خودم کلنجار می رم آخرشم یا نصفه میگمش یا کلآ منصرف میشم . من فکر میکنم باید این مشکل رو حلش کنم بنابراین تصمیم گرفتم توی وبلاگم حداقل این جرأت رو پیدا کنم و تا حدودی حرف دلم رو بنویسم می بینی بازم می نویسم تا حدودی!

به نظر شما چی ؟

رابطه ای بین اعتماد به نفس و توانایی خاطره گویی وجود داره؟

چرا تکنسیم 99 ام

باید یه توضیح مختصری درباره نام وبلاگ بدم

یکی از عناصر جدول تناوبی عنصری به نام تکنسیم ۹۸ است که با عدد جرمی ۹۹ به

صورت رادیو اکتیو در میاد( از خودش تشعشع ساطع میکنه) دارای نیمه عمر ۶ ساعته

 و در مطالعات پزشکی هسته ای ازش استفاده میشه ( به بدن بیمار وارد میکنن

تشعشعاتش رو با دوربین گاما ثبت میکنن وبه محل تومور یا ضایعات دیگه پی می برند) ۰

می خواستم نام متفاوت وبا معنایی انتخاب کنم که تکنسیم نظرم رو جلب کرد همین!