.jpg)
از راهروهای تنگ و تاریک بیمارستان عبور کردم و دنبال خطه سیاه روی دیوار رو گرفتم و به بخش شلوغ رادیولوژی وارد شدم. چند نفر واسه گرفتن وقت و یا گرفتن جواب عکسشون جلوی پذیرش بخش، صف کشیدن؛عده ای منتظر روی صندلی های جلوی بخش نشستن شاید می خوان عکس بگیرن شایدم منتظرن مریضشون عکسش رو بگیره و بیاد!
برای اینکه بتونم با اشعه ایکس مصاحبه کنم باید از این جلوتر برم، جایی که یه پرتوکار محترم در حاله بستن در اتاق ایکس ری( X-ray) و دویدن به طرفه کنسول( دستگاهی که با آن شرایط پرتونگاری را تنظیم می کنیم) با سرعت برق و باد شرایط می ده و با میکروفون جلوی دستش به مریض می گه: نفس نکش! بعدم دکمه اکسپوز رو فشار می ده تا ردی(Ready) بشه بعد اکسپوز میکنه.
خوب موقعی رسیدم! لحظه ای که برای بار nام اشعه ایکس قدرت نمایی کرد! برای اینکه بتونم در شرایط ایده آلی باهاش صحبت کنم، کلی خودم رو مجهز کردم به سپرهای سربی که به شیلد ((Shield معروفن اول یه روپوش پوشیدم که بهش میگن آپرون( Apron) علاوه بر اون یه عینک گذاشتم که شیشه اش از تکنولوژی پیشرفته سرب کوبی ساخته شده بود ( مثل همون شیشه های اتاق ایکس ری)؛ با این عینک می تونی بدون هیچ مزاحمتی اون طرف سرب رو ببینی و چشماتم از گزند پرتو در امان بمونن! یک جفت دستکش سربی هم برای گرفتن ضبط صوت جلوی دهن اشعه ایکس لازمه! واسه تیروئیدمم یه شیلد جدا به گردنم بستم! در همین حال و احوال آماده شدنم دوست پرتوکارم که من رو واسه رویارویی با اشعه ایکس آماده می کرد؛ مرتب توصیه می کرد که: مواظب باش به این مستر ایکسمون حرفی نزنی،عصبانی بشه ها ! تا میتونی فاصله بگیر و سوالاتت رو با سرعت نور بپرس و بدو بیا بیرون!
منم درحالی که تموم بدنم از شدت شجاعت ویبره می رفت و مدام با خودم اصول حفاظت رو تکرار می کردم( کمترین زمان، بیشترین فاصله، شیلد) وارد اتاق اشعه ایکس شدم.
لحظه هیجان انگیز شروع شد این مصاحبه در نوع خودش یه شاهکاره و باید به خاطرش به من جایزه صلح نوبل و فیزیک و ادبیات و اینا رو تقدیم کنن ولی چون من خیلی لارجم نیازی ندارم و فقط این مصاحبه رو تقدیم می کنم به اونایی که همیشه حاشیه رو بیشتر از متن دوست دارن !
من: سلام جناب آقای ایکس لطفا خودتون رو برای خوانندگان ما معرفی کنید.
ایکس: سلام من مستر ایکس هستم.
_ مگه خانوم ایکسم داریم؟
_ بله البته که داریم ایشون تخصصشون ماموگرافیه؟
_لطفا بیشتر خودتون رو معرفی کنید.
_ من مستر ایکس از جنس ایکسهای سختم اسم مادرم خانوم آند و پدرم آقای کاتد هستش.
_ پس آقای رونتگن پدر چی بود؟
_ متاسفانه ایشون اصلا پدر نشدن.
_ خب تقصیر شما بود دیگه!
_ اصلا هم اینطور که شما فکر می کنید نیست! ایشون نسبت به قدرت اجدادم آگاهی کافی نداشتن و چون ما رو نمی دیدن فکر می کردن خطری هم نداریم بنابراین تقصیره اجدادم نبود که ایشون آسیب دیدن بلکه تقصیره خودشون بود!
_ بله البته اگه امثال رونتگن و مادام کوری شماها رو کشف نمی کردن و با تمام وجود روی شما تحقیق نمی کردن هرگز اینجا نبودین !
_بله البته ما وجودمون رو مدیونه آقای رونتگن هستیم! راستی شما می دونید بین جامعه ایکسا ایشون به چی معروف هستن!؟
_ به چی؟
_ به علاءالدین .
_ چه جالب ! چرا؟؟؟
_چون ایشون جده ما رو از چراغ جادویشون آزاد کردن!
_ بگذریم از حرفه تون بگید.
_ خب ما ایکسا شغلهای متفاوتی داریم به دو دسته کلی صنعتکار و پزشک تقسیم میشیم
_ پزشکیا تون رو می شناسم صنعتکاریش چه صیغه ای یه؟
_ کارایی مثل باستانشناسی، دیرینه شناسی ، بازرسی ، ساختمان و اینا دیگه
_ بازرسی ؟
_ بله تو فرودگاه ها چمدون مسافرا رو میگردیم ...
_ یعنی ما تو فرودگاه هم اشعه می خوریم؟
_ نه بابا فقط چمدونا و کیفا و وسایل همراهتون!
_ پس این تونلی که ازش رد میشیم چیه؟
_ اون تخصص پسر عمومه !مغناطیس رو میگم!
_ خب پس خطری نداره! بگذریم از خواهرتون و کلا فک و فامیلا هم بگید دیگه!
_ خواهرم از جنسه ایکسای نرم ونازکه مثل خود شما( البته به چشم خواهری )
_ آقای ایکس شما هم ؟
_به خدا قصد جسارت نداشتم !
_اشکال نداره بریم سر اصل مطلب!
_ داشتم میگفتم اسم خواهرم ایکس نازه، پسرعموم مغناطیسه، دختر خاله ام ماکروویوه، عمه گاما، خاله بنفشه( فراش رو دیگه نمیگیم) دایی التراسوند و ...
_ بسه شما چقدر فک و فامیل دارین! راستی شما بچه هم دارین؟
_ بله البته اسمشم تی کوچولوه
_ از قدرته فوق العادتونم بگید.
یه هو دیدم بلند شد پرید توی هوا و یه چرخ زد و ایستاد و دستشرو مشت شده روی سینش گذاشت وبا غرور گفت مستر ایکس وارد می شود. بعد دوباره نشست سر جاش. منم چشمام داشت از حدقه در می اومد و زبونم بند اومده بود!
برای خواندن ادامه مصاحبه به ادامه مطلب بروید
+ نوشته شده در یکشنبه ۱۷ آبان ۱۳۸۸ ساعت ۱۲:۱۴ ق.ظ توسط سارا محمدی
|