17 آبان روز پرتوکار

با سلام به همراهان همیشگی سلام پرتوکار و دوستانی که گذری چشمتون به این وب سایت می افته

فردا 17 آبان 1396 مصادف با سالروز کشف شگفت انگیزیه که دنیای پزشکی کنونی بدون اون هیچه

کشفی که اتفاقی توی یه آزمایشگاه در کشور آلمان اتفاق می افته و کاشف متعجب رو غافلگیر می کنه طوری که نمی دونسته اسم این پدیده جدید چیه! برای همین بهش نام پرتو مجهول یا اشعه ایکس یا به قول خودشون X-Ray داده.

کشفی که برای اولین بار به خاطرش جایزه نوبل رو به یک فیزیکدان تقدیم کردن.

البته باید یادآوری کنم این کشف یه تیغ دولبه بود برای کاشفش. رونتگن بیچاره نمی دونست این کشف جدید و پر افتخارش چه خطر جبران ناپذیری براش داره و باعث تغییرات سلولهای اپیتلیال بدنش میشه و باعث مرگش میشه.

البته خیلی طول کشید تا دوستان و پیروان رونتگن بفهمن اشعه ایکس چه خطری داره و توی راه کشف خطرات این پرتوی تازه به دوران رسیده خیلیا جون دادن. خدا بیامرزدشون البته. ناخواسته کمک بزرگی به جامعه پزشکی و علمی کردن. کمکی که الان باعث شده من و امثال من پرتوکار بدون نگرانی باهاش کار کنیم و چشم تیز بینی باشیم در تشخیص امراض نهفته و موذی!

خدا پدر و مادر و خود رونتگن و امثال ایشون رو بیامرزه که تکنولوژی رو به پزشکی معرفی کردن که صد ساله داره مرتب به روز و پیشرفته تر میشه. من هم تونستم واردش بشم و کیف کنم به خاطر دیدن و حس کردن قدرت نهفته ای که در عالم هستی جریان داره.

8 نوامبر 1895    روز جهانی رادیوگرافی (رادیولوژی) مصادف با 17 آبان خودمون ولی نوشته نشده در تقویم ملی رو به تمام پرتوکاران سرزمینم تبریک میگم ، تمام زیر شاخه های علوم پرتو رو عرض میکنم از بچه های بیست رادیولوژی تا رادیوتراپی، پرتو پزشکی، فیزیک پزشکی ، رادیوبیولوژی، فیزیک هسته ای و ...

به امید روزی که توی کشورمون ایران نظام پرتوکاری ایجاد بشه

روزی که قانون های تصویب شده مثل کاهش ساعت کاری و حق اشعه و بازنشستگی به موقع به درستی اجرا بشه و حقی از جامعه پرتونگاری ضایع نشه

به امید روزی که دانشجو های این رشته سرشون رو با افتخار بین هم دانشگاهی ها بلند نگه دارن و به رشته اشون امیدوار و به آینده کاریشون خوشبین باشن.

به امید روزی که قدر پرتوکاران رو بدونن و توی تقویم ملی به خاطر از خودگذشتگی هایی که میکنیم روز پرتوکار رو ثبت کنن

روزمون مبارک

روز جهانی رادیوگرافی مبارک

روز جهانی رادیوگرافی مبارک


 

دیگه نه خبری از تاریکی هست نه تاریکخونه ای،میگن قراره CRبیاد،DRمیاد،DDRخواهدآمد

آه خدایا دلم گرفت

پس کی آقای من میاد تا دیگه هیچ جای این دنیا هیچ خبری از تاریکی نباشه

 

روزمون مبارک

 

world radiography day


بیایید یک اشتباه رایج رو اصلاح کنیم!
8 نوامبر در تقویم جهانی با نام world radiography day ثبت شده! و این یعنی این روز مخصوص Radiographers  هست! رادیوگرافر ها هم شامل رادیوگرافرهای تشخیصی و درمانی میشن! به عبارت ساده تر و کلی تر روز جهانی رادیوگرافی روز پرتوکاره!
بهتره از این به بعد بگیم روز جهانی رادیوگرافی! به پاس خدمت با ارزش رنتگن! و اینکه این روز انحصارا روز پرتونگاره! وقتی می گیم روز رادیولوژی یعنی روز رادیولوژیست هم هست!

8 November is World Radiography Day

What does a radiographer do and why is it so important?

There are two sorts of radiographer: diagnostic and therapeutic. If you have an accident and go to hospital, almost certainly one of the first people you will see is a diagnostic radiographer.

Diagnostic radiographers employ a range of different imaging techniques and sophisticated equipment to produce high quality images of an injury or disease. Diagnostic radiographers will take the images and very often report on them so that the correct treatment can be given.

Therapeutic radiographers play a vital role in the treatment of cancer as they are the only health professionals qualified to plan and deliver radiotherapy. Radiotherapy is used either on its own or in combination with surgery and/or chemotherapy. The radiographers manage the patient pathway through the many radiotherapy processes, providing care and support for patients throughout their radiotherapy treatment.

منبع

روز جهانی رادیولوژی مبارک

سلام بر شما دوستان عزیز پرتوکارم

روزمون رو تبریک می گم

امیدوارم زندگی شارپ و بدون نویزی داشته باشید و قلبتون دور از کدورت و غم باشه

دیروز توی دانشگاهمون جشن گرفتیم و کلی درگیر بودم به خاطر همین فرصت نکردم به موقع بیام و پیام تبریک بذارم

آخه یه کلیپ واسه تاریخچه درست می کردم و باید اجراش هم می کردم به علاوه خرده کاری هم داشتیم ولی خدا رو شکر از برگزاری جشن راضی بودم

فقط یه نکته خیلی جالب اتفاق افتاد خیلی جالب و ترسناک! یه برنامه پانتومیم داشتیم و بازیگر مشغول بازی بود و شدیدا توی حس که با زیاد شدن و تند شدن ریتم آهنگ از این ور به اون ور صحنه حرکت می کرد و می چرخید یهو پاش لیز خورد و از بالای سن افتاد پایین و دراز به دراز افتاد همه فکر می کردن جز نمایشه اما جدی جدی افتاده بود! خلاصه همه جمع شدن بیچاره گیج بود چندتا سوال کمک های اولیه واسه بررسی ضربه مغزی ازش پرسیدن خدا رو شکر سالم بود! خلاصه بلند شد و واسه اینکه جو آروم بشه لبخند زد و دستاشو برد بالا من واقعا ترسیدم که خدای نکرده اتفاقی براش افتاده باشه ولی خدا رو شکر به خیر گذشت!

از همه دوستانی که به بنده لطف داشتن تشکر می کنم

از دوستانی که دعوت ما رو پذیرفتن و اومدن صمیمانه از طرف خودم ممنونم

روزمون مبارک

 

زندگی هم مثل گرفتن عکس رادیولوژی ست

مواظب باش ! برای گرفتن این عکس شرایط خوبی انتخاب کنی!

واسه اینکه یه عکس خاطره انگیز از خودت توی ذهن دنیا به جا بذاری

 به این نکته ها توجه کن!

واسه حذف غم هات، گرید خنده  بذار!

واسه زیاد کردن قدرت نفوذت توی قلبها از فیلترغرورت رد شو!

واسه دوری از نا امیدی ها فیلد تابش افکار منفیت رو محدود کن و ببند!

واسه  بالا بردن شدت علاقت به خدا میلی آمپر ثانیه ی عبادتت رو بیشتر کن!

واسه کاهش خطر ناشی از وسوسه های شیطون

کمترین زمان رو در اختیار نگاهت قرار بده!

واسه کم کردن کنتراست بین عقل و احساست ولتاژ دانشت رو بالا ببر!

تقدیم به همه پرتوکاران ایران

پست بعدی رو هم بخون!

جشن نامه

ساله اولی که وارد دانشگاه شدم هیچ انگیزه ای نداشتم هیچ علاقه ای به اینکه بگم چه رشته ای می خونم  و کجا درس می خونم نداشتم اما مثل بعضی از دوستامم نبودم که اگه کسی ازشون می پرسید شما چی می خونید بگم پزشکی ! راستش رو بخواین از رادیولوژی هیچی نمی دونستم و حتی به عنوان بیمارهم، بخش رادیولوژی رو ندیده بودم  تنها چیزی که ازش می دونستم این بود که با اشعه از مردم عکس می گیرن! و خیلی خطرناکه ! اما برام جالب بود و هیجان انگیز، چون هم بیمارستانی بود هم نبود( منظورم اینه که شغل تمییزی بود) خلاصه ترم اول گذشت یه سری درسای تئوری و عملی داشتیم که من از بین همشون عاشق کالبدشناسیش شدم ترم دو برای اولین بار بخش رادیولوژی رو دیدم سرد و تاریک و تا حدود زیادی خشک و بی احساس اولش یه خورده ناراحت شدم اما کم کم وقتی خودم برای اولین بار یه عکس بدون نقص رو گرفتم روز به روز به علاقم اضافه شد حس خوبی داشتم از اینکه با عکسام میتونم به درمان یه بیمار کمک کنم و اینکه تا من و امثال من عکسای خوب و قابل تفسیر تهیه نکنن هیچ پزشکی نمی تونه با اطمینان بیماری مریضش رو تشخیص بده ! این بود که به رادیولوژی علاقه مند شدم و هر روز به اشتیاقم برای یاد گرفتن بیشتر و بیشترش اضافه شد ! انقدر که با دوستام به فکر تغییر دادن جو خفن بخش افتادیم البته در حد بضاعت خودمون مثلا واسه اینکه بچه کوچولوهایی که به بخش میان و عکس دارن از رادیولوژی خاطره خوبی داشته باشن و همکاری کنن بهشون تخم مرغ شانسی و شکلات یا آدامس می دادیم! حتی ایده پخش موسیقی و تغییر رنگ در و دیوارم دادیم که با مخالفت رئیس بخش ملغی شد! یادشون به خیر! واقعا دوستای خوبی توی دوره کاردانی داشتم و اونا هم مثله من دلشون می خواست کاری کنن که رادیولوژی حداقل توی دانشکده خودمون شناخته بشه ! سال اول بهم دیگه قول دادیم که سال بعد حتما حتما واسه روز رادیولوژی جشن بگیریم اما از این غافل بودیم که چه قدر تنهاییم ! و چه قدر رشتمون واسه روئسای دانشگاهمون بی اهمییته!

برای جمع کردن پول واسه جشن وقتی رفتیم سراغ یکی از دوتا دکتر رادیولوژیست بیمارستان صحنه خنده داری دیدیم ! جناب آقای دکتر با وجود اینکه یه کت و شلوار گرون قیمت تنشون بود تمامه جیبهاش رو گشت و از کتش و شلوارش رو هم 1000 تومان ( پول خرد) بیرون آورد و گفت ببخشید نمی دونستم امروز میاین ! فراد بیاین بقیش رو می دم ! ما هم که کلی بهمون برخورده بود دیگه سراغشم نگرفتیم! جالب این بود که  دانشجوا حداقل کمک رو که 3000 تومان بود داشتن بدن! جناب رادیولوژیستمون ...

 برای خواندن ادامه متن به ادامه مطلب بروید!

 

ادامه نوشته

مصاحبه با اشعه ایکس

 

از راهروهای تنگ و تاریک بیمارستان عبور کردم و دنبال خطه سیاه روی دیوار رو گرفتم و به بخش شلوغ رادیولوژی وارد شدم. چند نفر واسه گرفتن وقت و یا گرفتن جواب عکسشون جلوی پذیرش بخش، صف کشیدن؛عده ای منتظر روی صندلی های جلوی بخش نشستن شاید می خوان عکس بگیرن شایدم منتظرن مریضشون عکسش رو بگیره و بیاد!

برای اینکه بتونم با اشعه ایکس مصاحبه کنم باید از این جلوتر برم، جایی که یه پرتوکار محترم در حاله بستن در اتاق ایکس ری( X-ray) و دویدن به طرفه کنسول( دستگاهی که با آن شرایط پرتونگاری را تنظیم می کنیم) با سرعت برق و باد شرایط می ده و با میکروفون جلوی دستش به مریض می گه: نفس نکش! بعدم دکمه اکسپوز رو فشار می ده تا ردی(Ready) بشه بعد اکسپوز میکنه.

خوب موقعی رسیدم! لحظه ای که برای بار nام اشعه ایکس قدرت نمایی کرد! برای اینکه بتونم در شرایط ایده آلی باهاش صحبت کنم، کلی خودم رو مجهز کردم به سپرهای سربی که به شیلد ((Shield معروفن اول یه روپوش پوشیدم که بهش میگن آپرون( Apron) علاوه بر اون یه عینک گذاشتم که شیشه اش از تکنولوژی پیشرفته سرب کوبی ساخته شده بود ( مثل همون شیشه های اتاق ایکس ری)؛ با این عینک می تونی بدون هیچ مزاحمتی اون طرف سرب رو ببینی و چشماتم از گزند پرتو در امان بمونن! یک جفت دستکش سربی هم برای گرفتن  ضبط صوت جلوی دهن اشعه ایکس لازمه! واسه تیروئیدمم یه شیلد جدا به گردنم بستم! در همین حال و احوال آماده شدنم  دوست پرتوکارم که من رو واسه رویارویی با اشعه ایکس آماده می کرد؛ مرتب توصیه می کرد که: مواظب باش به این مستر ایکسمون حرفی نزنی،عصبانی بشه ها ! تا میتونی فاصله بگیر و سوالاتت رو با سرعت نور بپرس و  بدو بیا بیرون!

 منم درحالی که تموم بدنم از شدت شجاعت ویبره می رفت و مدام با خودم اصول حفاظت رو تکرار می کردم( کمترین زمان، بیشترین فاصله، شیلد) وارد اتاق اشعه ایکس شدم.

لحظه هیجان انگیز شروع شد این مصاحبه در نوع خودش یه شاهکاره  و باید به خاطرش به من جایزه صلح نوبل و فیزیک و ادبیات و اینا رو تقدیم کنن ولی چون من خیلی لارجم نیازی ندارم و فقط این مصاحبه رو تقدیم می کنم به اونایی که همیشه حاشیه رو بیشتر از متن دوست دارن !

من: سلام جناب آقای ایکس لطفا خودتون رو برای خوانندگان ما معرفی کنید.

ایکس: سلام من مستر ایکس هستم.

_ مگه خانوم ایکسم داریم؟

_ بله البته که داریم ایشون تخصصشون ماموگرافیه؟

_لطفا بیشتر خودتون رو معرفی کنید.

_ من مستر ایکس از جنس ایکسهای سختم اسم مادرم خانوم آند و پدرم آقای کاتد هستش.

_ پس آقای رونتگن پدر چی بود؟

_ متاسفانه ایشون اصلا پدر نشدن.

_ خب تقصیر شما بود دیگه!

_ اصلا هم اینطور که شما فکر می کنید نیست! ایشون نسبت به قدرت اجدادم آگاهی کافی نداشتن و چون ما رو نمی دیدن فکر می کردن خطری هم نداریم  بنابراین تقصیره اجدادم نبود که ایشون آسیب دیدن بلکه تقصیره خودشون بود!

_ بله البته اگه امثال رونتگن و مادام کوری شماها رو کشف نمی کردن و با تمام وجود روی شما تحقیق نمی کردن هرگز اینجا نبودین !

_بله البته ما وجودمون رو مدیونه آقای رونتگن هستیم! راستی شما می دونید بین جامعه ایکسا ایشون به چی معروف هستن!؟

_ به چی؟

_ به علاءالدین .

_ چه جالب ! چرا؟؟؟

_چون ایشون جده ما رو از چراغ جادویشون آزاد کردن!

_ بگذریم از حرفه تون بگید.

_ خب ما ایکسا شغلهای متفاوتی داریم به دو دسته کلی صنعتکار و پزشک تقسیم میشیم

_ پزشکیا تون رو می شناسم صنعتکاریش چه صیغه ای یه؟

_ کارایی مثل باستانشناسی، دیرینه شناسی ، بازرسی ، ساختمان و اینا دیگه

_ بازرسی ؟

_ بله تو فرودگاه ها چمدون مسافرا رو میگردیم  ...

_ یعنی ما تو فرودگاه هم اشعه می خوریم؟

_ نه بابا فقط چمدونا و کیفا و وسایل همراهتون!

_ پس این تونلی که ازش رد میشیم چیه؟

_ اون تخصص پسر عمومه !مغناطیس رو میگم!

_ خب پس خطری نداره! بگذریم از خواهرتون و کلا فک و فامیلا هم بگید دیگه!

_ خواهرم از جنسه ایکسای نرم ونازکه مثل خود شما( البته به چشم خواهری )

_ آقای ایکس شما هم ؟

_به خدا قصد جسارت نداشتم !

_اشکال نداره بریم سر اصل مطلب!

_ داشتم میگفتم اسم خواهرم ایکس نازه، پسرعموم مغناطیسه، دختر خاله ام ماکروویوه، عمه گاما، خاله بنفشه( فراش رو دیگه نمیگیم) دایی التراسوند و ...

_ بسه شما چقدر  فک و فامیل دارین! راستی شما بچه هم دارین؟

_ بله البته اسمشم  تی کوچولوه

 _ از قدرته فوق العادتونم بگید.

یه هو دیدم بلند شد پرید توی هوا و یه چرخ زد و ایستاد و دستشرو مشت شده روی سینش گذاشت وبا غرور گفت مستر ایکس وارد می شود. بعد دوباره نشست سر جاش. منم چشمام داشت از حدقه در می اومد و زبونم بند اومده بود!

  برای خواندن ادامه مصاحبه به ادامه مطلب بروید

ادامه نوشته